ادمها شبیه وبلاگشان ...

ساخت وبلاگ
فکر می کردم بهم خیانت کردی ولی وقتی طرفو دیدم فهمیدم جنایت کردی!! اونم به خودت!!!!...   توی گروه دوستام اسم مستعار امید رو گذاشتم لبو!حالا چرا لبو ؟! الان بهتون میگم.. آقای امید و لعبت بانو توی اینستاگرام عکس خودشون رو گذاشتن که گوشه خیابون کنار یه لبو فروش ایستادن و دارن لبو می خورن!...لعبت بانو کلاه پشمی قرمز با شال گردن قرمز پوشیده و پیداست حس خوشتیپی بهش دست داده     خداییش من که این عکس رو دیدم به جایی که حرص بخورم بیشتر خنده ام گرفت... از کلاه قرمز اون لعبت بانو که دقیقا عین کلاه قرمزی شده بود و امید که عین معتادها افتاده بود تو عکس!!.... زنیکه احمق با اون مردک دارن ادای تازه عروس دامادها رو درمیارن تو عکس...   اون شب من تو گروه دوستام خیلی حرف زدم درباره شون...همه اش میگفتم چرا امید هیچ وقت توی اون همه سال زندگی مشترک منو نبرد لبوفروشی سر خیابون؟چرا الان این زنیکه رو برده؟چرا هنوز زنده ان؟؟؟چرا نمی میرن اینا؟؟؟؟چرا تصادف نکردن تو همون شب؟؟؟ این قدر گفتم و گفتم که ترانه دوستم با خنده میگفت :زهرا اون لبو رو سرطان کردی براشون!... زهرا و غریب ادمها شبیه وبلاگشان ......
ما را در سایت ادمها شبیه وبلاگشان ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzahra136221 بازدید : 238 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:32

سلام .خوبید؟ می دونم بابت این غیبت طولانی مدت حسابی ازم دلخورید.. این مدت این قدر اتفاق های مختلف افتاده که دقیقا نمی دونم باید کدوم رو اول بنویسم...ولی سعی میکنم همه اتفاقهای مهم رو توی این پست بنویسم... اول از همه برای آقای خواستگار باید یه اسم مستعار پیدا کنم!...من تو این وبلاگ اسمش رو می ذارم فرهاد..ولی اسم واقعیش این نیست اول از همه از خودم و فرهاد بگم... ما دو تا با هم کاملا مچ شدیم تو این مدت...تو این مدت مدام در ارتباط بودیم..و هستیم...با وجود یه سری تفاوت های رفتاری که بین مون هست ولی حس میکنم خیلی خوب می تونیم با هم کنار بیایم... خیلی خیلی خیلی خوش خنده است و شوخ...از این نظر مثل همدیگه ایم...  خیلی بچه دوسته و با بچه ها خوب ارتباط برقرار میکنه...و بهشون شیطونی یاد میده!...که از این نظر کاملا با من متفاوته...متاسفانه... مثلا یه بار دخترش کاغذ دیواری رو پاره کرده بود..و این به جایی که عصبانی بشه شروع کرد ازش عکس و فیلم گرفت و فرستاد واسه من... مات موندم...گفتم آقا فرهاد تو الان رفتارت اشتباهه ..در واقع با فیلم و عکس گرفتن تو این وضعیت داری به دخترت نشو ادمها شبیه وبلاگشان ......
ما را در سایت ادمها شبیه وبلاگشان ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzahra136221 بازدید : 258 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:32

پست قبلی همه اش درباره فرهاد بود و خصوصیات رفتاری اش... این پست می خوام درباره امید بنویسم...و لعبت بانو!!!! اول اینو بگم که اگه من و فرهاد تا الان رابطه مون رو رسمی نکردیم فقط به یه دلیله !!...خانم سابق فرهاد بعد از شنیدن این که فرهاد داره با یه خانم ازدواج میکنه پشیمون شده و داره مدام واسطه می فرسته که دوباره برگردن به هم... خانم سابق فرهاد دختر دایی اش بوده و مادر فرهاد ترجیح میده اونا زندگی شون رو با هم شروع کنن... مادر فرهاد  با من تماس گرفت و گفت هر کاری میکنم فرهاد حاضر نمیشه زن سابقش رو برگردونه و میگه تو رو دوست داره ... گفت تو خودت مادری ...می دونی چقدر سخته که بچه ای بدون مادر  بزرگ بشه...بیا و بزرگی کن و با فرهاد صحبت کن تا از تو دلسرد بشه و برگرده سمت زن سابقش... گفت تو زیبایی ..جوانی ...محاله بخت خوبی پیدا نکنی... من هیچ جواب واضحی به اون زن ندادم... ولی به فرهاد گفتم تصمیمت رو بگیر و به من و علاقه ای که بین مون بوجود اومده فکر نکن...هر کاری می دونی درست تره انجام بده... به فرهاد گفتم اشتباه کردی به همسر سابقت گفتی داری ازدواج میکنی... فرهاد گفت ا ادمها شبیه وبلاگشان ......
ما را در سایت ادمها شبیه وبلاگشان ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzahra136221 بازدید : 235 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:32

چیزهای مهم درباره آقای خواستگار یا همون فرهاد رو توی پست های قبلی نوشتم... الان از امید واسه تون میگم... بهمن ماه تولد من بود و اسفندماه تولد امید...امید برای تولد من در کمال ناباوری واسم کیک بزرگی فرستاد و به عنوان کادوی تولد به کارتم سیصد هزار تومن پول ریخت... توی این چند سال که درگیر دادگاه بودیم محال بود امید واسه روز معلم...روز تولد خودم...روز تولد روژان ...روز مادر ...عید نوروز و شب یلدا کیک و کادو واسه ون نفرسته... ولی بعد از ازدواجش با اون هرزه دیگه واقعا فکر نمی کردم این کارو بکنه... من عکس کیک رو گذاشتم توی پیجم توی اینستاگرام....دوستهای نزدیک من که آدرس پیجم رو دارن..اون کیک شکلاتی که یه پرنده و چند تا تخم مرغ روشه همون کیکی بوده که امید واسه تولدم خرید و فرستاد...   چند روز پیش تولد امید بود...من شک داشتم بهش تولدش رو تبریک بگم ولی دوستهام باهام صحبت کردن و گفتن حالا که اون تولد تو رو بهت تبریک گفت تو هم این کارو بکن... منم یه پیام تبریک تولد بهش گفتم و روژان رو بردم مغازه و به انتخاب خود روژان برای امید حوله و جوراب خریدیم...بعد با مسیج بهش گفتم که روژان کادو برات تهی ادمها شبیه وبلاگشان ......
ما را در سایت ادمها شبیه وبلاگشان ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzahra136221 بازدید : 219 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:32

تو پست قبلی تا اونجایی گفتم که امید کادوهای تولدش رو میگیره و میره...  چند ساعت بعدش از خط امید یه مسیج طولانی واسم اومد...دو خط اولش رو که خوندم فهمیدم امید اون پیام ها رو ننوشته و گوشی دست لعبت بانوهه... لحن پیام اون قدر زشت بود که مات موندم اون کلمات رو خوندم... زنک هر حرفی لایق خودش بود رو از زبون امید!!!! به من زده بود... نوشته بود پای کثیفت رو بکش بیرون از زندگی مون و از این به بعد حق نداری بهم پیام بدی و حتی حق نداری درباره روژان حرفی بزنی . برو با مردها صیغه شو تا یکی از اون مردها دلش به رحم بیاد و تو رو بگیره تا شرت از زندگی من و همسرم ..زن عزیزم... کم بشه!!!   تا چند دقیقه مات فقط و فقط به اون پیام نگاه میکردم... از این که نویسنده اون پیام امید نبود مطمعن بودم... ولی از وقاحت اون زن جا خورده بودم.... هفت هشت دقیقه تو سکوت گذشت... تصمیم گرفتم جوابی رو بنویسم که تا جایی که امکان داره زنک رو بسوزونم...   نوشتم :عزیزم تعجب میکنم یهو لحنت این قدر بدت شده؟ حالت خوبه؟ من اگه می خواستم صیغه کسی بشم صیغه خودت میشدم!...مگه تو نبودی که چند وقت بعد ادمها شبیه وبلاگشان ......
ما را در سایت ادمها شبیه وبلاگشان ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzahra136221 بازدید : 279 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 9:32